رواق چشم جهان داغدار قامت توست
به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست
دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد
بیا به سوی حرم موعد زیارت توست
رواق ها همه آماده ی حضور تو اند
به اشتیاق نمازی که با امامت توست
کنار شاه خراسان قرار می گیری ...
مبارک است مقامت که مزد خدمت توست
تمام عمر دویدی به شوق این ساعت
بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست
عبای خاکی و عمامه ای که خونین است
و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست...
گواه توست که بر وعده ات عمل کردی
که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست
و داد غسل شهادت تن تو را باران...
لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست
هنوز هم نشده باورم خبر ها را !
ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست...
509
0
4.44
خبر : پرواز "حق" تا آسمان مسجد الاقصی
خبر "انا فتحنا" بود و "سبحان الذی اسرا"
خبر "الله اکبر" بود بعد از شادی مردم!
و حیرت بود با چندین زبان زنده ی دنیا
خبر مشق شبی از درس طهرانی مقدم بود
که از آن کودک من می نویسد بار ها املا
خبر موشک به موشک زد به گوش غاصبان سیلی
سپس یک خواب راحت شد به چشم کودکی تنها ..
شکست آن طبل تو خالی ، رژیم جعل اشغالی
شکست آن گنبد پوشالی و آن کاغذ یک لا!
چقدر آن وعده صادق بود... مانده وعده ای دیگر!
از آن نقل است در تورات ، در انجیل برنابا ...
شما ای قوم نفرین زاده ی بدعهد نافرمان
نمی گیرید در "ارض مقدس" تا ابد سکنا!
شما دیروز پیغمبر کش و امروز کودک کش ...
جهان دید از شما "يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا" را
که می گفتید دستان خدا بسته ست؟! با وحشت...
نگه دارید هان! انگشت حیرت در دهان حالا!
از این پس مرگتان نزدیک تر شد گوش بسپارید
خبرهای جدیدی می رسد امروز یا فردا...
425
0
3.63
برای هیا ، (کودک فلسطینی که شب قبل از شهادت وصیتنامه اش را نوشته بود):
واژه ها را خط به خط ، خوش خط و خوانا می نویسد
زخمی است و درد دارد ، باز اما می نویسد
صبح حتما آفرین می گیرد از آموزگارش
آخرین مشق شبش را بس که زیبا می نویسد
او کلاس چندم است؟ اینقدر آرام است و محکم!
او وصیت نامه نه! انگار انشا می نویسد!
کفش ها و پیرهن ها وعروسک های خود را
یک به یک می بخشد و از رسم دنیا می نویسد
دوربین های جهانی باز هم کورند و خاموش
آه ... گویا نامهی خود را به فردا می نویسد
گرچه موجی کوچک است اما به آیات شگفتش
از عصای حضرت موسی و دریا می نویسد
سامری را خوار و کوچک میکند با چند جمله
از طلوع صبحدم در طور سینا می نویسد
خوب می داند شهادت تازه آغاز حیات است...
آخر نامه "الیه راجعون" را می نویسد...
سال های بعدِ پیروزی ، معلم روی تخته
نام او را در میان بهترین ها می نویسد...
341
2
4.38
حسن یوسف رفتی اما یاسمن برگشته ای
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای
از کجا می آیی ای عطر دل انگیز بهشت
از کنار چند آهوی ختن برگشته ای؟
تو همان نوزاد در گهواره ی من نیستی؟
خفته در تابوت حالا سوی من برگشته ای
با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت
با کمان آرش از مرز وطن برگشته ای
خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب
با تو ، ای شمعی که بعد از سوختن برگشته ای!
سرد گشته آتش اما شعله ور مانده غمت
باز پیروز از نبردی تن به تن برگشته ای...
1147
1
3.67
برداشت به امّید تو ساک سفرش را
ناگفته ترین خاطره ی دور و برش را
برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید
بوسید در آن لحظه ی آخر پسرش را
برخاسته بود العطش از مجلس روضه
آتش زده بود آه... دل شعله ورش را
پر زد به هوای حرم عشق که شاید
یک روز بریزد همه جا بال و پرش را
آهسته فقط گفت: امان از دل زینب
وقتی که رساندند به مادر خبرش را
این کرب و بلا نیست دمشق است،که هربار
یکجور شکسته دل هر رهگذرش را
آیا تن بی جان تو هم زیر سم اسب...
بگذار نگوییم از این بیشترش را
در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است
عاشق بدهد مثل تو صدبار سرش را...
1570
0
5
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچه های شرقی "العفو" راهی نیست
مرا اشراق رویت کافی است ای نور قدوسی!
که فیض دیگران -چون شمع- گاهی هست گاهی نیست
برای آن کسی که "لای شب بو ها" تو را می جست،
به غیر از متن خوشبوی شقایق جان پناهی نیست
نظربازی نباشد در مرام عاشقان ، هیهات!
که چشمم بی تماشای تو در بند نگاهی نیست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که آهی هست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که راهی نیست
1751
0
2.61